اي جبرئيل كاسه به دست عنايتت
خضر از قبيلِ منتظران هدايتت
اي چشمههاي عقل تمام پيمبران
مبهوت وسعت نظر بينهايتت
تقدير خانوادهي سلمان اين زمان
مديون چتر بيحد و مرز حمايتت
آتشفشان حيلهي دجالهاي قوم
خاموش ميشود به نسيم درايتت
ما در كنار لطف تو پهلو گرفتهايم
تا ناخدا شده خلف با كفايتت
مدح شما كجا و من بيزبان كجا
اين شورهزار تشنه كجا آسمان كجا
تو آخرين تجلي الله اكبري
كاملترين پيالهي ساقي كوثري
هر روز با عنايت باران دست خود
ما را به سوي عرش خداوند ميبري
در كوچههاي برفي تاريخ عاشقي
يك اتفاق تازه و يك عشق نوبري
ما با توكلِ به شما زنده ماندهايم
تو اولين اميدي و اميد آخري
سهم من از نسيم عبايت چه ميشود
درماندهام كه قسمت من را بياوري
پژواك گريههاي غمانگيز فاطمه
اي جلوهي بهاريِ پاييزِ فاطمه
در بين ما نشستهاي و ما بدون تو
از كودكي كنار تو اما بدون تو
در طول خشكسالي فصل نبودنت
مانديم دستخالي و تنها بدون تو
يك عمر در پي تو دويديم و عاقبت
چيزي نصيب ما نشد آقا ، بدون تو
تا كربلا چگونه ؟ بيا و خودت بگو
پا ميدهد پريدنم آيا بدون تو ؟
آخر به ياد اشك تو از دست ميرود
اين موج دل سپرده به دريا بدون تو
امشب كه بار عامِ همه خانهي شماست
اين روسياه تشنهي پيمانهي شماست...
شاعر : محمد بختیاری
- یکشنبه
- 22
- دی
- 1392
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد بختیاری
ارسال دیدگاه