از داغ بود بر دل افلاك نشانه
ريزد به سما خون دل از چشم ستاره
گريم به جگر پاره پيغمبر اكرم
از كينه مامون جگر اوشده پاره
برروي لبش زمزمه باب الوداع بود
در حجره در بسته به در داشت نظاره
داغي بنشست بر دل زهرا دوباره
خيزد به فلك از جگر سنگ شراره
شاعر : مهدی عظیمی
- یکشنبه
- 22
- دی
- 1392
- ساعت
- 15:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی عظیمی
عطیه