• جمعه 2 آذر 03


-( شبی را تا سحر بیدار بودم )

2588
1

شبی را تا سحر بیدار بودم/ اسیر غصه های یار بودم
به یادم آمد آن تاریخ غمبار/ز حالات زنی در شهر انبار
حکومت داشت آن هنگام حیدر/چو بشنید این خبر گردید مضطر
خبر این بود نامردان شامی/به منزلگاه بانوی گرامی
هجوم وحشیانه کرده بودند/ ستم ها بر سرش آورده بودند
زچهره معجر او را ربودند/زپا خلخال او بیرون نمودند
زنی را با کتک از هوش بردند/که زینت های او از گوش بردند
چو از جریان او گردید آگاه/به خود پیچید حیدر غیرت الله
همه خشم علی را خوب دیدند/همه این گفته را از اوشنیدند
هر آنکه زین غم عظمی بمیرد/ز نزد من مدال حسن گیرد
نسازم مردن او را ملامت/کتک بر زن بود اوج شقاوت
به دوران حکومت کردن من/چگونه لطمه بیند روی یک زن
الا حیدر که این سان دل غمینی/تو که از غصه ی آن زن چنینی
چه ها کردی میان آتش و دود/که زهرایت میان شعله ها بود
تو که آنجا دستت بشکسته بودند/ طنابی را به حلقت بسته بودند
یقین دارم که عمری شرمگینی / شنیدی ناله ی فضه خذینی
مگر آنجا نماز صبر خواندی/نوک مسمار دیدی زنده ماندی
زیاد تو پر دردم علی جان/ فدای غیرتت گردم علی جان

  • دوشنبه
  • 23
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 5:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران