کوله بار فرشته ها پر بود، از شب بی ستاره ی یک مرد
خانه می ساخت برسر خورشید، سایه های غریب این شبگرد
راه می رفت روی بستر شب، آشنایی که رنگ غربت داشت
چشم هایش شبیه یک روزن، آسمان را به شهر می آورد
خنجری پا به پای حادثه بود، زخمی از کهنگی دهان بگشود
ارغوان بر زمین فرو افتاد، تکّه ای از بهار یک گل زرد
لرزه افتاد بر تن تاریخ، باز هم خاطرات سیلی و میخ
وَ زمین با تمام جوهر غم، غزلی تازه ساخت از سرِ درد
ماه در چشم بی کران پژمرد، آسمان، نور را به جاده سپرد
رقص ققنوس وار شب بود و، آخرین شعله های یک تب سرد
شعله هایی که بعد فهمیدند، نور اعجاز بر تنت بودند
وَ خزانی که با تو می رویید، بر تن تو بهار شد ای مرد
سرنوشت کدام غربت را، پیش چشمان تو ورق زده اند
آسمان جای چند سیلی داشت، که تو را داغ دار آن می کرد
تو کریمی شبیه باران ها، بعد بی رحمی زمستان ها
نور خود را به شهر ما برسان، از مسیر فرشته ها برگرد
شاعر : سارا سادات باختر
- سه شنبه
- 24
- دی
- 1392
- ساعت
- 16:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سارا سادات باختر
ارسال دیدگاه