گاهی شبیه اشکی و گاهی کبوتری
بغضی که می نشینی و پلکی که می پری
ای نامه ای که زود به دستم نمی رسی
تو هر چه سر به مهرتری، خواندنی تری
تو کیستی که نام تو را تاک بر لبش
آورد و داد این همه انگور عسکری
آمد بهار و باز تو در راه مانده ای
آمد بهار دیگر و تقویم دیگری
سیبی که تا رسیدن تو صبر می کنم
هر قدر دیر هم برسی، باز نوبری
دامن گرفته است جهان تابش تو را
یک کهکشان و دامن این قدر مشتری؟!
ای فصل ناگزیر به تقویم ها بگو:
از دست روزها چقَدَر آن طرف تری؟!
شاعر : عالیه مهرابی
- سه شنبه
- 24
- دی
- 1392
- ساعت
- 16:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
عالیه مهرابی
ارسال دیدگاه