خیابان در خیابان پایکوب آهن ودود ست
مسافر خسته از موسیقی شهر غم آلود ست
به دوشش کوله باری از دوبیتی های دلتنگی
مزامیر نیستانش پر از اندوه داوود ست
به صحرا چشم می دوزد سواری خسته پیدا نیست
وَ بر دریا که از اندوه ماهی ها نمک سود ست
می اندیشد به یک آدینه آن صبح تماشایی
می اندیشد ظهورش در کدامین صبح موعود ست
تمام سارها آن روز شاعر می شوند از شوق
وَ شاعر تر از آن ها بید مجنون لب رود ست
جهان پلکی به هم تا می زند قد راست خواهد کرد
وَ مي بيند زمين را خالي از بت هاي نمرود ست
شاعر : محمد حسین انصاری نژاد
- چهارشنبه
- 25
- دی
- 1392
- ساعت
- 6:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد حسین انصاری نژاد
ارسال دیدگاه