سلام آقا منم غلام سیاتون
خیلی دلم تنگ شده بود براتون
چطوری با زحمتامون آقاجون؟
میخوام باهات حرف بزنم فراوون
میشناسی من رو؟ همونم اون بَده
اون که همیشه به تو نارو زده
اونی که با تو صاف و صادق نبود
بنده ی سر به راه و لایق نبود
اومدم از خودم بگم عزیزممثل قدیم یه خورده اشک بریزم
تا که دلم دوباره جون بگیره
کمک کن آقا که تَوون بگیره
نگاه کن آقا به دلِ شکستم
خاک به سرم نوکرِ وَرشکستم
عُمرَم تموم شد با گناه و غفلت
اَمون از این چشم چِرونی و غیبت
چی بگم از چشای پَست و هیزَم
وای از نگاه های هوس آمیزم
با زبونم خِیلیا رو سوزوندم
خیلی دلِ مردم و من شکوندم
چه حرفایی که نمیگفتم آقا
چه حرفایی که نَشِنُفتَم آقا
چه لُقمه های شُبهه ناکی خوردم
چه آبروها که اَزَت نبُردم
خلاصه اینجوری بگم روسیام
یه فرصت دیگه بده با مرام
یه بار دیگه بیا پناهم بده
جون عزیزات منو راهم بده
درسته که یه نوکر بَدَم من
ولی تو مجلسات سینه زدم من
چقدر پا این روضه ها گریه کردم
شب تا سحر حسین حسین میکردم
چایی ریزِ مجلستون بودم من
پا ثابتِ هیئتتون بودم من
درسته که دلم یه عمره مُرده
ولی نَنَم من و به تو سپرده
با این وجود میخوای که طَردم کنی؟
یعنی بازم میخوای که رَدَّم کنی؟
باشه آقا اگر باهام خوب نشی
یه اسمی رو میگم که زود راضی شی
آقا قسم به مادرت فاطمه
قسم به اون که بانوی عالمه
قسم به خاکِ چادرش حسین جان
قسم به اون دل پُرِش حسین جان
قسم به قد خمیده ی مدینه
قسم به التهابِ زخمِ سینه
قسم به پهلوی شکسته، ارباب
بیا و نوکرِ بدِت رو دریاب
بیا و واسه نوکرت دعا کن
حاجتِ چندین سالمو رَوا کن
به این دلم جَلا بده امیرم
بهم یه کربلا بده امیرم
هوامو داشته باش زُلالم بکن
بیا و از گناها پاکم بکن
شاعر : محمد زوار
- شنبه
- 28
- دی
- 1392
- ساعت
- 7:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه