دوباره جان من امشب، به لب رسیده محمّد!
دمای این کلماتم به تب رسیده محمّد!
چقدر عاشقم امشب... چقدر حوصله دارم
غمم به مرز غریبِ طرب رسیده محمّد!
یکی عجم به نگاهت... به زلف های سیاهت
سپرده دل... خبرش به... عرب رسیده محمّد
جواب سنگ، تبسّم!... جواب طعنه، تبسّم!
چه کس به جز تو به اوج ادب رسیده محمّد؟
تو مصطفای خدایی... تو برگزیده ی عشقی
به جز تو کیست که تا این، لقب رسیده محمّد؟
چقدر خنده ی شیرین نشسته روی لبانت
به التماس دهانت... رطب رسیده محمّد!
ببین زمانه ی ما را ... ز بس در این همه ظلمت
ندیده صبح رخ ات را به شب رسیده محمّد!
دوباره قصّه ی مبعث... دوباره غار حرا و...
دوباره آخر ماهِ رجب رسیده محمّد...
شاعر : وحیده افضلی
- سه شنبه
- 8
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 5:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحیده افضلی
ارسال دیدگاه