از گره های کور زندگی ام، می نویسم برای دستانت
مثل این که دلم بدهکارست، چند خط گریه توی ایوانت
خوش به حال تمام مردم شهر، آسمان کاسه ای پر از نورست
برقرارست بر سر مشهد، آفتاب همیشه تابانت
من پر از ابرهای دلتنگی، خالی از هر چه چتر و سقف و پناه
ایستادم نوازشی بکنی، تا شوم خیس، زیر بارانت
اشک ها نامه می شود کم کم، بغض ها شعر می شود نم نم
صف کشیدند زائرت باشند، پشت دروازه ی خراسانت
صبح ها نوبت کبوترهاست، که سلامی دوباره عرض کنند
شب به شب ماه پای بوس تو شد، آسمانی ستاره مهمانت
ای که دریای سبز و آرامی، موج در موج می رسند به تو
قلب هایی شکسته دور ضریح، دست هایی گرفته دامانت
روی سرشانه های خوبی هات، جای پروانه هاست می دانم
گل این آب و خاک! می چرخند، گرد تو جمع دوست دارانت
مطمئنم که خوانده ای آق،ا هر چه در سینه کوه غم شده بود
زودتر از نوشته های خودم، نامه ام می رسد به دستانت
شاعر : سعیده ثابتی رضویان
- چهارشنبه
- 23
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعیده ثابتی رضویان
ارسال دیدگاه