نگاه، آينه ی اشك و آستين، ديوار
دلم پياله ی درد ست پشت اين ديوار
غبارها به خدا اشك هاي منجمدند
ببين چه سان شده با اشك ها عجين ديوار
چه ماجراي غريبي! چه بهت سنگيني!
سكوت آينه سرشار و شرمگين، ديوار
اگر چه قصّه ی ديوارها غم انگيزست
چه قدر حك شده بر شانه ی زمين، ديوار
ميان اين همه داغ و ميان اين همه رنج
شده ست با من دل خسته هم نشين ديوار
به خون ريخته از چشم لاله مي ماند
ميان مردم مشتاق، چون نگين، ديوار
به سوي عرش خداوند تا ابد باز ست
چهار پنجره آن سوي آخرين ديوار
شاعر : محسن حسن زاده لیله کوهی
- چهارشنبه
- 23
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 6:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن حسن زاده لیله کوهی
ارسال دیدگاه