بیا که بی تو به عشقم دروغ می بندند
بیا که سخت به این انتظار می خندند
در این زمانه که « زخم زبان زدن» هنر است
بیا ببین که رفیقان ، همه هنرمندند
چقدر مردم این شهر بی خیال تواند
و از نبودنت انگار شاد و خرسندند
چقدر تک تک این نامه های چشم به راه
به نامه های همان کوفیان همانندند
بیا و یوسف کنعانِ من خودت بنگر
برای اینکه نیایی چه چاه ها کندند …
به جان تو نه ، به جان خودم همین ابیات
برای آمدنت سخت آرزومندند
هزار سال گذشت و هنوز منتظرم
بیا که سخت به این انتظار می خندند
شاعر : بهزاد نجفی
- چهارشنبه
- 23
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
بهزاد نجفی
ارسال دیدگاه