• چهارشنبه 16 آبان 03


جریان آتش زدن در خانه امیر المؤمنین در نامه خلیفه دوم به معاویه

742

مجلس پنجم:
جریان آتش زدن در خانه امیر المؤمنین در نامه خلیفه دوم به معاویه
آروم آروم دیگه آقا... ( سبک:‌رد خون یه رد خونه...)
آروم آروم دیگه آقا، ‌فکر کنم می خوای بیایی
به دلم افتاده ارباب، که همین روزا می آیی
جمعه های بی شماری، اومد و آقام نیومد
یابن زهرا کی می آیی عمر من دیگه سر اومد
اونیکه غربت چشماش، وسعتش قدّ دو دنیاست
اونکه دیدنش واسه من، خیلی سخته مثل رؤیاست
اونیکه وقت ظهورش همرهش شمشیر مولاست
اولین روضه ای که اون می خونه روضه ی زهراست
رد دست یه قناری، مونده رو دیوار خونه
هنوزم خون رو پهلوش ، مونده رو مسمار خونه
با تن زهم قناری، سیلیِ کوچه چه کرده
می کشه دست روی خاکا، دنبال جوجه ش می گرده
همه جارسمه که می گن،‌حرف حق سند نمی خواد
آخه کافرای بی دین، گل چیدن لگد نمی خواد!
آقا جان یا بقیه الله امشب روضه خوندن ما با بقیه ی شب ها فرق داره ؛ امشب، آخه روضه از زبون قاتل مادر شما خونده می شه . امشب این روضه با دل خیلی ها بازی می کنه؛ امشب این روضه دهان خیلی از آدم ها رو می-بنده، اونایی که می گن جریان آتش زدن، سیلی زدن و ... سندیت نداره امشب باید این روضه رو گوش بدن.
توی کتاب بحارالانوار ، ج ۸ ، صفحه ۲۲۱ و کتاب های دیگر این طور آمده که:
پس از آن که ولید و دیگر دشمنان اهل بیت به دستور خلیفه دوم رفتند و هیزم آوردند و درخانه ی امیرالمؤمنین را آتش زدند! خلیفه دوم در نامه ای به معاویه این چنین می نویسد:
فاطمه به من گفت: ای دشمن خدا و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیر مؤمنین و هماندم دستش را از در بیرون آورد که مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دست های او زدم . از شدت درد؛ ناله و فریادش بلند شد و گریست و گریه و ناله اش آنچنان جانسوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آن جا منصرف شوم و برگردم ، به یاد کینه های علی و حرص او در ریختن خون بزرگان ( مشرک ) افتادم و با پای خود لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود، وقتی لگد بر در زدم، صدای ناله ی فاطمه بلند شد و فریادی زد که پنداشتم مدینه زیر و رو شد.
در آن حال فاطمه می گفت:
« یا ابتاه! یا رسول الله ... هکذا کان یفعل بحبیبتک و ابنتک، آه یا فضه خذینی فقد والله قُتل ما فی احشایی من حمل. »
در این حال دریافتم که فاطمه در اثر درد شدید به دیدار پشت در تکیه داده است؛ در خانه را به شدت فشار دادم، در باز شد وقتی که وارد خانه شدم؛ فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد ، ولی شدّت خشم مرا به گونه ای کرده بود که گویی پرده ای در برابر چشمم افتاده است. آنگاه آنچنان از روی مقنعه سیلی به صورت فاطمه زدم که گوشواره از گوشش به در آمد و بر زمین پخش شد. در این حال علی از خانه بیرون آمد.  
آری خدا می داند اگر در مدینه و در محله ی بنی هاشم و در خانه ی امیرالمؤمنین چهره  نازنین حضرت زهرا از حرارت آتش نمی سوخت؛ دست و پای دختران آل رسول الله در کربلا نمی سوخت؛ اگر مسمار در سینه ی فاطمه نمی رفت، اگر آن روز درب خانه ی امیرالمؤمنین را را نسوزانده بودند اگر آن روز گوشواره از گوش زهرا جدا نمی شد، دیگر در کربلا از گوش دختران آل رسول الله جدا نمی شد ، دیگر خیمه ها آتش نمی گرفت. موی سر و دامن دختران آتش نمی گرفت. و در یک کلام اگر ان روز دستان علی را نبسته بودند در کربلا غل و زنجیر به دست و پا و گردن اسیران نمی-کردند و اگر در مدینه مادرشان فاطمه مظلومانه سیلی نخورده بود صورتهای زیادی از سیلی ستم نیلی و کبود نمی شد...

پشت در انباری از هیزم شده است
خانه در انبوهی آن گم شده است

چیست این شمشیرهای فتنه جو
که به سوی خانه ای آورده رو

کیست طبل جنگ دیگر می زند
جبرئیل این خانه را در می زند!

شعله ها نمرود را تسلیم بود
آتشی بر جان ابراهیم بود

چوب ها از شعله دیگر سوخته است
جای انگشت پیمبر سوخته است!

تا در خانه به آتش باز شد
سوختن با ساختن آغاز شد

دیگر آتش ذره ای غیرت نداشت
شعله را بر دامن زهرا گذاشت

شد روان آتش سوی پیراهنش
بعد از آن شد نوبت زخم تنش

ناله ی زهرا بلند افتاده بود
عرش رحمان دردمند افتاده بود

شعله ها تا آسمان پر می گرفت
دشمن امّا کار از سر می گرفت

لحظه لحظه تنگ تر می شد قفس
بسته شد بر فاطمه راه نفس

خصم چون در را بر آن دیوار دوخت
فاطمه با ناله آتش بر فروخت

آهِ زهرا آسمان را تیره کرد
چشم های آسمان را تیره کرد

وای اگر پرسند مردان یهود
علت این آسمان پر ز دود

« جواد محمد زمانی»
******
موی زهرا سوخته ...
در میان دود و آتش خانه ی حیدر بُود
بانوی آن خانه با محسن ، به پشت در بُود
بویِ درب سوخته در کوچه می آید و یا
موی زهرا سوخته، یا مُشک یا عنبر بُود ؟
در میان شعله ، درب خانه می سوزد و یا
این که می سوزد خداوندا دل حیدر بُود؟
خانه ی خیرالنساء را با لگد وا می کنند ؟
ای مدینه تازیانه مزد پیغمبر بُود ؟
یا که ضرب سیلی و چشم کبود فاطمه
انتقام جنگ بدر و قلعه ی خیبر بُود
ای مدینه، یادگاری بهر زینب بعد از این
چادر خاکی و خون پهلوی مادر بُود
« ابراهیم گایینی »
******
آبروی آسمانها
دیده گانم– رودِ اشک و– سینه ام در یای خون شد
یاس من از– ضرب سیلی- چهره ی تو لاله گون شد
رخ مپوشان فاطمه جان ، ]از نگاهم (۲)[
گشته جاری از دل من ، ]سوز آهم (۲)[
فاطمه جان ...
گشته خاکی– چادرت ای- آبرویِ آسمانها
ناله های جانگدازت- رفته سوی آسمانها
از چه مخفی کردی از من،]اشک خود را (۲)[
درد دل کن با علی ای، ]یاس طاها (۲)[
فاطمه جان ...
(سید محمد جواد شرافت)
***
                            بهار زندگی... ( به سبک امیری یا حسین...)
بهار زندگیم، شده رنگ خزون
        به هجده سالگی، شده قامت کمون
کبودیِّ صورتش، شده قاتل حیدر
برس خدایا امشب، به دادِ دل حیدر
مگو حرفی
        تو از رفتن
        مزن آتش
        به جان من
مرو یا فاطمه (۴)
ضعیف و ناتوون، شده بانوی من
        به لرزه افتاده، خدا زانوی من
به وقت راه رفتنش، به دیوار دست می گیره
ز بس که رو گرفته ، علی داره می میره
مگو حرفی
        تو از رفتن
        مزن آتش
        به جان من
مرو یا فاطمه (۴)

www.emam8.com دانلود سبک

  • جمعه
  • 25
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 18:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران