آقام لب تر کنه تا سر بیارم
به پای روضه چشم تر بیارم
نمیدونم چرا دستم نمیره
لباس مشکی ام رو در بیارم
قسم به آبروی فاطمیه
میرم با گریه سوی فاطمیه
صدای در میاد از توی کوچه
میاد انگاری بوی فاطمیه
نوشتن از دل مولا شروع شد
سرودن از غم زهرا شروع شد
مبادا خشک بشه اشک چشامون
مصیبت تازه از حالا شروع شد
بیا در ساحل دریا بباریم
کنار مهدیِ تنها بباریم
پس از گریه واسه لبهای اصغر
برای محسن زهرا بباریم
از این هرم زیاد آتش میگیرم
با کاف و ها و صاد آتش میگیرم
تا امروز با عطش اما از این پس
صدای در بیاد آتش میگیرم
گلی بین در و دیوار اسیره
از این غم باغبون داره میمیره
تازه دارم میفهمم که از امشب
چرا تا پا میشم پهلوم میگیره
همینکه باز حرف از هر دری شد
میون روضه آخر محشری شد
دلامون داره از غصه میترکه
از امشب مادرمون بستری شد
شاعر : علیرضا خاکساری
- شنبه
- 29
- مهر
- 1396
- ساعت
- 11:59
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه