• جمعه 2 آذر 03


غزل امام زمان(عج) -( در باد خرامان شد بالاي سپيدارت )

2321
1

 در باد خرامان شد بالاي سپيدارت
آشفت و به رقص آمد در پاي تو دستارت
موج از سر مستي هم در پاي تو كف مي زد
خورشيد به كف بودي، دستان تو دف مي زد
با دست صبا دادي گيسوي پريشان را

در باد رها كردي ياهوي پريشان را
از موج صداي تو، دريا به خروش آمد
خون در رگ دريا شد خوني كه به جوش آمد
در پاي تو اينك من با هلهله مي رقصم
ديوانه ترين موجم با سلسله مي رقصم
پيچيده صداي تو در كاسه ي مغز من
با اين سر پر سودا پر مشغله مي رقصم
صد چلّه زمستان را در چلّه نشستم من
اينك كه بهار آمد با چلچله مي رقصم
المسأله يا مفتي از رقص چه مي گفتي
تا حكم چه فرمايي لا يا بله مي رقصم
اي مشعل شب سوزم، يك شعله بيافروزم
من شب روي بي باكم با مشعله مي رقصم
سر حلقه ي مستانم ترساي مسلمانم
چون صبحه بچرخانم، چون جام بگردانم
در گردش مينايت جامي به سمن دادي
هر جا كه خالي شد، پر كرده به من دادي
چون باده تو مي ريزي از باده نپرهيزم
از باده بپرهيزم پس با چه در آميزم
خوبان جهان گر دست در گردنم آويزند
دست از همه بردارم در گردنت آويزم
گر ميل وفا داري اينك تو و اينك دل
گر عزم جفا داري جان در قدمت ريزم
"در دايره ي قسمت من نقطه ي تسليمم"
"حكم آنچه تو فرمايي" با حكم تو نستيزم
گفتي به غمم بنشين يا از سر جان برخيز
فرمان برمت جانا بنشينم و برخيزم
افتانم و خيزانم موجم همه تاب و تب
اي ساحل آرامش درياب مرا امشب

شاعر : : عباس كيقبادي

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 8:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران