ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟
زهرای من حلالیت از من برای چه؟
وقت نفس نفس زدنت پیش پای من
لاله نریز این همه گلشن برای چه؟
دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم
وقتی که هست فاطمه جوشن برای چه؟
باشد نخند... از تو توقّع نداشتم
این دل شکسته هست شکستن برای چه؟
زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟
گفتم نیا که... آمدی اصلاً برای چه
ما را برای همسفری آفریده اند
بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟
اَسما که بود دور و برت، فضّه هم که بود
تابوت خویش خواستی از من برای چه؟
هنگام دور کردن این پیرهن که شد
جان حسین این همه شیون برای چه؟
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1392
- ساعت
- 14:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه