چه باید كرد تا یارم بیاید
همان كه كرده بیمارم بیاید
حبیب نازنینى كه از اول
به خود كرده گرفتارم بیاید
***
الهى یار را راضى ز ما كن
به هر جا مى رود ما را صدا كن
دل او را ز ما بشكسته مپسند
بر آنچه دوست دارد آشنا كن
***
نصیب ما دلى بیمار دادند
كه ما را از فراق آزار دادند
از آن روزى كه ما را آفریدند
دل ما را به دست یار دادند
***
شنیدم راحت و آروم ندارى
همیشه سر روى خاكا مى زارى
چى میشه مشت خاكى بهر تربت
براى این گداى خود بیارى؟
***
چى میشه تو بگى امشب كجایی
چى میشه بس كنى دورى ، بیایی
تو كه جات روى چشم عاشقونه
از این صحرا به اون صحرا چرایی؟
***
كریم اونه كه با سائل بشینه
كه راه و رسم هر مولا همینه
ما كه عمرى گداى خانه زادیم
اگه روتو نبینیم كى ببینه؟
***
تو كه از عمر من خیرى ندیدى
بده بر مردنم دیگر نویدى
آخه ترسم اگه زنده بمونم
جدا گردم ز تو با نا امیدى
شاعر : جواد حیدری
- شنبه
- 3
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 11:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه