اگر نبود بنا من شوم بریر شما
خدا کند نشوم درجمل زبیر شما
گناه کارم و امید من کرامت تو
بگیر دست مرا تا شوم زهیر شما
شبانه روز شدم معتکف به کنج لبت
گذر نموده ام از مسجدم به دیر شما
شنیده ام ز پدر مادرم که خندان است
کسی که غصه ی او شد غم شبیر شما
چقدر پست و حقیر و ذلیل و بدبخت است
کسی که رو بزند بر کسی به غیر شما
کسی که اشک نریزد میان محفل تو
یقین کنم نشود عاقبت به خیر شما
فتاد سیر کمالی من به کوی وفا
خوش است فضل و کمالم ولی به سیر شما
- یکشنبه
- 4
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 12:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه