گندم از دست تو خورده ست و کبوتر شده است
طبق تقدیر قشنگی که مقدّر شده است
وَ خدا خواست چه خوشبخت درختی را که:
گوشه ای از حرمت پاشنه ی در شده است!
هیجان در هیجان، بغض که بر شانه ی بغض
گونه ی حوصله ها از هیجان تر شده است
ریخت مَرمَر مَرمَر اشک بر این فاصله ها
اینچنین صحن و رواقت، همه مَرمَر شده است!
حال آن دخترک نیمه فلج، یادت هست؟!
حال او از نفس گرم تو بهتر شده است
سال پیش آن زن نازا که دعا پشت دعا...
خبر آورده برای تو که مادر شده است
نامه هایی که نوشته نشدند و خواندی!
اشک ها ،هر ورق اندازه ی دفتر شده است!
دل اگر دور تو گردید ندارد حیرت
گندم از دست تو خورده است و کبوتر شده است!
شاعر : عالیه مهرابی
- سه شنبه
- 6
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
عالیه مهرابی
ارسال دیدگاه