چند وقت است که ناگاه زمین می افتد
مادرم با رخ چون ماه زمین می افتد
می رود تا که به دیدار پدر تا دم در
ناگهان در وسط راه زمین می افتد
با زمین خوردن او قلب علی می لرزد
می کشد از دل خود آه زمین می افتد
گر که بر قامت دیوار نگیرد دستش
او به یک لحظه کوتاه زمین می افتد
بی سبب نیست اگر خانه نشین شد مولا
مرد بی یاور و همراه زمین می افتد
پیش چشمان پر از اشک من و چشم حسین
پشت در بانوی آگاه زمین می افتد
رفتنش تا به احد سخت مکافات شده
چندبار از ره و بی راه زمین افتد
- چهارشنبه
- 7
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه