با اینکه در مسیر تو غم ها کشیده ام
لایق نبوده ام که رخت را ندیده ام
یک روی خوش نشان بده تا خوش شود دلم
نازت زدوده صبر من ای نور دیده ام
طعنه به رو سیاهی من می زنی بزن
امّا بدان که زخم زبان ها شنیده ام
رسواییم ز بس که عیان گشته بین خلق
بنشسته کنج عزلت و خلوت گزیده ام
با اینکه روز طعمه ی غفلت شدم ولی -
شب ها به یاد خال لبت آرمیده ام
نیکوست کظم غیظ تو وقت جزای من
با کس مگو که پرده ی دل را دریده ام
حیف ست اشک پاک تو ریزد برای من
وقتی نظر کنی تو میان جریده ام
شاعر : مجید خضرائی
- چهارشنبه
- 7
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:49
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید خضرائی
ارسال دیدگاه