سرد و بي طاقت و يك ريز، دلم مي لرزد
دو قدم مانده به پاييز، دلم مي لرزد
مي رسي، شط نگاهت چه تماشا دارد
موج با موج گلاويز... دلم مي لرزد
بعد مي ميرم و مي ميرم و مي ميرم و باز -
من و يك حسّ غم انگيز، دلم مي لرزد
وَ تو مي آيي و مي آيي و مي آيي و مي...
از صداي نفست نيز دلم مي لرزد
من پر از حرفم و صد مُهر خموشي بر لب
و تو از حنجره لبريز... دلم مي لرزد
وَ اذا زلزلت الارض، وَ مَن كُن فيكون
از تو فرياد كه برخيز... دلم مي لرزد
وَ مرا آن دم با نفخه ي اسرافيلت
كمي آهسته بر انگيز، دلم مي لرزد
شاعر : الهام عمومی
- شنبه
- 10
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
الهام عمومی
ارسال دیدگاه