• جمعه 2 آذر 03


غزل حضرت عباس(ع) -( اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را )

1826
2

 اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را
باز شد یک دریچه از آفاق، تا مهیا کند صعودش را
رد یک کهکشان خون آلود، تا کنار فرات جاری شد
چشم صحرا قدم قدم ترکید، تا تماشا کند سجودش را
ناگهان از درخت، انار افتاد، خون تمام کویر را برداشت
خودکشی کرد بی گمان از شرم، تا نبیند تن کبودش را
گریه می کرد نینوا یک ریز، سینه می زد ورق ورق تاریخ...
کل آفاق در زمین می سوخت، تا تصوّر کند نبودش را
ماه افسرده هی قدم می زد، روی شن زار طاقت دریا...
جذر و مد بود و یورش امواج، بشکند ناگهان حدودش را...
اول شعر مرد باران بود، آخر شعر تشنه لب جان داد
پس از آن روز آسمان خشکید، پس گرفت از زمانه جودش را
قار قار کلاغ مشکی پوش، خبر از اتّفاق بد می داد...
تا گذشت از کنار ارگ بم، لرزه انداخت غم، وجودش را

 

شاعر : سید مهدی نژاد هاشمی

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 7:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران