چند روزی هست زیر گونه اش بهتر شده
چند روزی هست نبض دست بهتر می زند
فضّه چون پروانه ای بی تاب دور مادر است
اکثر اوقات به زخم سینه اش سر میزند
ای جوانی یاد آن ایّام کوتاهت بخیر...
این همان حرفیست که در خانه مادر میزند
هر زمانی بر در و دیوار خیره می شود
پلک آرامی به اشک و دیده ی تر میزند
مادرم در بین بستر یاد محسن می کند
بعد از آن روز هر کسی که پشت در,در میزند
یاد روزی می کند که آسمان هم تار بود
فکر می کردیم که همسایه چنین در میزند
همهمه شد بی هوا در روی مادر شد خراب...
در شلوغی,یاس را دیدم که پرپر میزند
ضربه های ممتدی بشکست دست یاس را...
بی مروّت با غلاف بر دست دیگر میزند...
شاعر : یاسین قاسمی
- پنج شنبه
- 22
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه