تا از صمیم دل به علی اقتدا کند
می خواست جان خسته ی خود را فدا کند
دانی چرا به پشت در آمد گل نبی ؟
گلچین مگر ز ساحت قدسش حیا کند
جمعی شکسته عهد به او حمله ور شدند
مردانه ماند تا که به عهدش وفا کند
مادر ، زنی نبود که بی خود فغان کند
پرسش ز در نما ، ز چه این سان نوا کند ؟
فضه سریع جانب در می دوید و ما ...
... حیران ، پدر کجاست ؟ چرا پا به پا کند ؟
شداد شهر خواست دروغین بهشت خود
بر روی خون کوثر قرآن بنا کند
دیگر به خنده لب نگشود آن فرشته خو
دیگر کسی ندید ز رخ پرده وا کند
آنکه دعاش پیش خدا مستجاب بود
از بهر مرگ خویش چرا التجا کند ؟
گیرم نخواست تا که ز جایش شود بلند
گیرم نخواست مسئلت از حق شفا کند
آنکه تمام شب به خودش یک دعا نکرد
دیگر چرا به خصم سیه دل دعا کند ؟
امن یجیب ما ز چه سودی بر او نکرد ؟
مادر چرا هماره اجل را صدا کند ؟
شاید به خاطر دل ما منصرف شود
ترک سفر کند گل حیدر ... خدا کند
- پنج شنبه
- 22
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 7:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه