بیا بنشین علی جان درکنارم
که امشب من وصیت باتو دارم
حلالم کن که نزدیک است دیگر
ملاقات من و پروردگارم
مدینه تا بدون مصطفی شد
خدا داند که دیگر بی صفا شد
از آن روزی که زهرا رفت درخاک
دگر روز عزای مرتضی شد
در عالم اولین مظلوم علی بود
همیشه از حقش محروم علی بود
من از او دل شکسته تر ندیدم
که بعداز فاطمه مغموم علی بود
از آن لحظه که زهرا با در افتاد
حسین او به مادر مادر افتاد
چه شد که ناله زد فضه خزینی؟
گمانم دید آنسو حیدر افتاد
اَمـان از ظلم بی حـدِ زمـانه
گـرفـته سینۀ مـا را نـشانـه
تمام مادران می میرند ، اما
نه با سیلی و ضرب تـازیـانه
هیچ دانید کجا بود حقیرم کردند؟
پیش طفلان من آن روز اسیرم کردند
تاکه بامشت ولگد فاطمه ام راکشتند
جان زهرا که همان یک شبه پیرم کردند
نیمه شب با تن گلگون چه کنم؟
صبرم از کف شده بیرون چه کنم؟
هرچه شستم تن مجروح تو را
سنگ غسلت شده پر خون چه کنم؟
اگر چه بوده ام الگوی زینب
ولی شرمنده ام از روی زینب
سه ماه آزگار شد آرزویم
که یک شانه زنم بر موی زینب
یقین که مادر ما هست زهرا
یقین اوهم به مادل بست زهرا
بـه حق بـچه هایش در قیامت
بگیرد دست ما را دست زهرا
درحق طلبی چنان زُهیرم گردان
پیش مرگ حسینم و بُریرم
هرآنچه عطا نموده ای ممنونم
یا فاطمه عاقبت بخیرم گردان
شاعر: علی اکبر اسفندیار(مداح)
- شنبه
- 27
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه