دیگر چه حیدری ؟ چه عزیزی ؟ چه سروری ؟
وقتی تمام روز تو در بین بستری ...
رویی به من نشان بده ای یاس پرپرم
این نیست خوب من بخدا رسم دلبری
با دخترم ز زخم تو گفتم ز داغ گفت :
دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی ؟ چه دختری؟
رنگ از رخت پریده و از هوش می روی
از بس غذا نمی خوری و بس که لاغری
رویت کبود و سینه پر از زخم .... وای من
ای گلعذار من چه قَدَر لاله پروری !
دنیا ندیده که بشود خونی و کبود ...
در پیش چشم شوهر خود روی همسری
سلمان بیا برای من و فاطمه بمیر
بر ما بریز اشک به حقّ برادری
وقت ممات حرکت اسلام می رسد
وقتی که اولی برود روی منبری
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- پنج شنبه
- 22
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 12:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه