چه کنم درد و بلای تو به جانم ، چه کنم
به نگاهِ نگرانت نگرانم ، چه کنم
اهل یثرب ز من و گریه ی من بیزارند
نا گزیرم که در این شهر نمانم ، چه کنم
تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم
دو دلم من بروم یا که بمانم ، چه کنم
دو قدم راه نرفته نفسم میگیرد
عمری از من نگذشت است و جوانم ،چه کنم
سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم
هر چه قد راست کنم ، باز کمانم ، چه کنم
دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد
خجلم از تو همین بود توانم ، چه کنم
نیمه شب ميپرد از خواب پي ِ آب حسين
نیستم آب به دستش برسانم ، چه کنم
شاعر : سعید خرازی
- یکشنبه
- 25
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 8:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید خرازی
ارسال دیدگاه