دل من بی تو «دیر یا زود» است
بی تو آیینه بود و نابود است
دور افتاده پلکم از رویت
سایه از آفتاب مطرود است
تکیه بر خویش فاشگوی بلاست
درد پهلو ز دست مشهود است
مگر آیی ز کوی رنگرزان
که لباس تو جلوهآلود است
چشم در رفتن از خود است چو تو
یکی از شیعیان ما رود است
رو گرفتی به زلف خویش ز من
سر شعله خضابش از دود است
خنده ات طول اگر کشید چه باک
دیر هم در مذاق ما زود است
راه خود را گرفته گویا درد
حالت انگار رو به بهبود است
زخم اگر خورده ای کرامت توست
سیب این باغ طعمه ی جود است
باغ داری به تن نه پیراهن
میخکت تار و لاله ات پود است
پشت هیزم نمی رسد به بهشت
این حرامی ز چوب نمرود است
شاعر : محمد سهرابی
- یکشنبه
- 25
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 12:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه