با بادها آرام و نامحسوس می آید
بوی خوشی از سمت و سوی طوس می آید
هنگام تطهیرست و باید دل به دریا زد
مرداب تا آغوش اقیانوس می آید
خورشید در دست از حریمت باز می گردد
آن که به پابوس تو با فانوس می آید
تیر و کمان از دست هر صیّاد می افتد
تا بچه آهویی به سوی طوس می آید
خورشید، سر در پیرهن، از سمت «پایین پا»
هر شب سلامی می دهد، پابوس می آید
تسبیح در دست از دل «صحن عتیق» ات ماه
هر صبح با «یا نور و یا قدوس» می آید
این زاغکی که شد دخیل پنجره فولاد
نقّاره بردارید که طاووس می آید
دل کندن از دامان تو سخت است و زائر، باز -
از شهر تو با اشک و با افسوس می آید...
شاعر : مهدی شفیعی
- چهارشنبه
- 28
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 5:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی شفیعی
ارسال دیدگاه