سلام می کنم و پیش می روم سویش
پِیِ نماز، به محراب هر دو ابرویش
هزار چشم ز آفاق آسمان تا خاک
به سوی اوست به سودای دیدن رویش
یکی ز منتظران ماه عالم آرا بود
که شرم داشت ز خورشید چهر دل جویش
ز عرشیان دگر بود جبرئیل امین
ستاده بود ز حرمت به روی زانویش
ز فرشیان زمین صد هزار دست امید
دراز گشت که شاید رسد به مشکویش
ز عرش و فرش به دل های پاک می نگرم
که گشته اند پریشان تاب گیسویش
ز شرم دست تهیّ و دل گنه کارم
ستاده ام به کناری چو گرگ در کویش
سلام می کنم و پیش میروم، آیا -
شود که ضامن این گرگ گردد آهویش؟
- چهارشنبه
- 28
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه