آیا اجازه هست بگریم برایتان
مادر، فدای غربت بی انتهایتان
من را جدا مکن ز در خانه ات، که من
دل بسته ام به چادر سرخ سرایتان
شرمنده ام ز روی تو ای مادر حسن
کاری نکرده ام که شوم مبتلایتان
بی قیمتم اگر چه، شما مادرم شدی
من هم شدم گدای تو و بچه هایتان
بی بی کجاست خاک مزار غریب تو
تا جان دهم کنار شما با دعایتان
مانند بال تو پر و بالم شکسته است
بال و پری بده بپرم در هوایتان
با اینکه روضه های تو اوج مصیبت است
در حیرتم چگونه نمردم برایتان
شهر مدینه با تو مدارا نکرده است
آتش زدند بر درِ ماتم سرایتان
در کوچه ای که در پیِ حیدر دویده ای
با تازیانه سرخ شده دستهایتان
شاعر : رضا باقریان
- چهارشنبه
- 28
- اسفند
- 1392
- ساعت
- 12:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
حسن ترکاشوند