تا کی دلت از گردش ایام بگیرد
بگذار که این غصه سرانجام بگیرد
مگذار که پژمرده شود غنچه ی نورس
لبخند بزن گل ز تو الهام بگیرد
تا باغ معطر ز نفس های تو باشد
تا چشمه زلالی تو را وام بگیرد
روی تو روا نیست که در ابر بماند
این ماه بنا نیست که هر شام بگیرد
باید که علی در پی یک چاره بگردد
زانوی خمش قوت اقدام بگیرد
یاسی! ...ولی از دست خزان هیچ عجب نیست
رخسار تو نیلوفر اگر نام بگیرد
یک بار اگر لب بگشایی به دعایی
شاید دل دردانه ات آرام بگیرد
این داغ تو بغضی است که انگار قرار است
هر لحظه سراغی ز نفسهام بگیرد
دیروز ندادند جوابی به سلامم
فردا دلم از طعنه و دشنام بگیرد
شاعر : هادی ملک پور
- چهارشنبه
- 6
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 5:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
هادی ملک پور
ارسال دیدگاه