• دوشنبه 3 دی 03

 اصغر چرمی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( گفتم به ماه آسمون )

2501

 گفتم به ماه آسمون
من ديگه طاقت ندارم
كاشكي مي شد يه بار ديگه
سر روي زانوش بزارم
گفتم كه طاقت ندارم
بابام غريب تر بمونه
زانو بغل بگيره و
بشينه باز كنج خونه
باباي پهلوونمون
تو مدينه خورده زمين
باور ندارم ببينم
كه اون شده خونه نشين
صاحب ذوالفقاري كه
تيغ خدا تو دستشه
تو فكر بازوي كبود
 همسر دلخسته شه
تموم شده روزايي كه
زندگي ما عالي بود
جاي مادر كنار اين
سفره ي نون خالي بود
باور نمي كنم يه روز
به گريه مبتلا مي شم
توي همين شهر نبي
از حسنم جدا مي شم
باور نمي كنم بايد
 تو غم بابام بشينم
ميون محراب نماز
 فرق شكسته ببينم
چيكار كنم مادر من
 اگر به دادم نرسي
روزاي خوش تموم بشه
 بياد زمان بي كسي
پيراهني كه جا گذاشتي
براي نور دوعين
يه روز مياد هديه بدم
بپوشه شاه عالمين
امان ز بي قراري
 فاتح خيبر و حنين
پيراهن و مي بوسه و
فقط مي گه غريب حسين
 غريب حسين غريب حسين
غريب حسين غريب حسين
 

شاعر : اصغر چرمی

  • چهارشنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 6:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران