از بوی یاس اوست، جنان آفریده شد
او راز خلقت است و نهان آفریده شد
هم کفو نور حیدر کرار ، فاطمه ست
با این حساب مثل همان آفریده شد
هفت آسمان چو ذره به خاک ره ش شدند
تا چادرش تکاند و جهان آفریده شد
از گندمی که روزی آدم نبود و نیست
از روی لطفِ فاطمه، نان آفریده شد
آب و گلاب و بوته یاس و دوا و درد؛
هر آنچه خواست مادرمان، آفریده شد
بعد خدا و نام نبی، «یاعلی» که گفت؛
حی علی الصلاه و اذان آفریده شد
دست کبود فاطمه از خاک کربلا
مشتی گزید و شیعه از آن آفریده شد
قبل « نفخت فیه...» خدا خنده زد به او
تا خنده کرد فاطمه، جان آفریده شد
اصلا برای گفتن نام حسینِ او
راهی به دل زدند و دهان آفریده شد
لب آفریده شد، عطش و اضطراب هم؛
او گریه کرد و اشک روان آفریده شد
یک قطره اشک مادری اش، بر جهان چکید
از گریه های اوست، امان آفریده شد
تا مُهر شیعه گی به دل و قلب ما زنند
این زخم روی سینه عیان آفریده شد
شاعر : حنیف منتظر قائم
- شنبه
- 9
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 5:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حنیف منتظر قائم
ارسال دیدگاه