سخت است در آتش کسی با سر بیافتد
یا شعله ای با یاس وقتی در بیافتد
سخت است وقتی سینه یک در لگد خورد
با آنهمه سنگینی یکجا در بیافتد
سخت است جای دست شلاقی مه آلود
برگونه یاسی که شد پرپر بیافتد
سخت است که این اتفاق آنهم مدینه
با یادگار باغ پیغمبر بیافتد
سخت است وقتی بین خانه یک طنابی
بردستهای فاتح خیبر بیافتد
سخت است وقتی دست حیدر در طناب است
لشکر به جان بازوی مادر بیافتد
جای تعجب نیست بعد از اینهمه درد
صد مرتبه روی زمین دختر بیافتد
حالا بگو با دیدن اینقدر ماتم
جا دارد از پا ساقی کوثر بیافتد
بعد از گذشت چند سال از این مصیبت
جاداشت از فرزند زهرا سر بیافتد
بعد از علی اکبر و عباس و قاسم
وقتش رسید از نیزه ای اصغر بیافتد
شاعر : مهدی نظری
- یکشنبه
- 10
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه