مادر سلام ، آمده ام "عید دیدنی"
ای گل شنیده ام که مهیای چیدنی !
از کوچه باغ روضه کمی گل خریده ام
آورده ام برای تو با خود خریدنی
عیدی بده ! یتیم و فقیر و اسیر را
نان و نمک نه ! خاطره هایی شنیدنی
از خاطرات باغ گل و ساقی بهشت
از کوثر زلال و گلابی چکیدنی
تو آن عبور زمزم عشقی که تا ابد
هستی برای حضرت دریا چشیدنی
با پنج میوه ای که تو از باغ چیده ای
هجده بهار زندگی ات شد رسیدنی
مادر اجازه هست کمی درد و دل کنم :
ای مادری که رو به زوال و خمیدنی
از کوچه ها درست شنیدم که جان به لب
روزی میان معرکه گرم دویدنی ؟
حجم شکسته ی بدن و زخم بی حساب
دردت زیاد می شود از هر وزیدنی
باورم نمی کنم ولی انگار می روی
بانو چقدر عاشق روز پریدنی ؟!
قدر تو را مدینه نمی داند ای بهشت
با آنکه تو بهانه ی هر آفریدنی
مادر من آمدم ، ولی انگار قبر تو ...
مادر سلام ، آمده ام «عید دیدنی»
شاعر : محمد موحدی مهرآبادی
- یکشنبه
- 17
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 6:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد موحدی مهرآبادی
ارسال دیدگاه