صمیمی است همیشه بیان دست خدا
سرود عاطفه خواند زبان دست خدا
سر تمام خلائق به پای اهل ولا
سر ملائکه بر آستان دست خدا
چرا ز ماذنه ی دل نمی رسد بر گوش ؟
اذان عشق که باشد از آن دست خدا
امان ز دست زمانی که عشق گم گردد
به یادم آمده اینک زمان دست خدا
چه فتنه ها همه در جای جای شهر خدا
چه غصّه ها همه در آشیان دست خدا
بریده بود نفس های سینه ای آنجا
بریده بود به کوچه امان دست خدا
نهفته بود غم غربتی به سینه ی حق
شکفته بود گلی در میان دست خدا
الهه ای که به عالم زبانزد کرم است
نشسته منتظر ارمغان دست خدا
تو ای مدافع قامت کمان دست خدا
تو ای مسافر غربت به جان دست خدا
ببین که ساحل چشمان عشق طوفانی است
ببین که موج زند دیدگان دست خدا
سرشک دیده اش از دست تو تمنّا داشت
شکسته بود مگر استخوان دست خدا
گل قنوت سحرگاه او پر از شبنم
ببارد از غم تو آسمان دست خدا
اگر چه شد ز سرت سایه ی نبی کوتاه
چه غم ، پناه تو شد سایبان دست خدا
توان نمانده علی را ، کند پرستاری
تو را که بوده ای عمری توان دست خدا
نوازش تن مجروح توست مرگ علی
چه سخت می گذرد امتحان دست خدا
تو را شکسته دلان در بقیع چه می جویند ؟
که هست مرقد تو پرنیان دست خدا
به پای محمل سبزت فرشته دست افشان
که دست خویش ندادی نشان دست خدا
شاعر : سید محمد میرهاشمی
- دوشنبه
- 18
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 7:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محمد میرهاشمی
ارسال دیدگاه