در کوچه ای شد راه بندان گریه کردم
با روضه زهرا فراوان گریه کردم
تصویر جنگ سنگ و شیشه دردناک است
میزد به پشت شیشه باران ، گریه کردم
من با لهوف روضه هایش خو گرفتم
با خط به خط بیت الاحزان گریه کردم
در اوج گریه روضه را انکار کردم
آتش برایش شد گلستان ، گریه کردم
دیدم که زیر روسریش گریه می کرد
من نیز چندین بار پنهان گریه کردم
وقتی صدای گریه ام میرفت بالا
با آستین در بین دندان گریه کردم
شد روضه ی غسلش تمام و مثل زخمش
من بعد از آن روضه کماکان گریه کردم
- دوشنبه
- 2
- اسفند
- 1395
- ساعت
- 18:44
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه