يك نيم رخت عجيب ، برده به قمر
يك نيم رخت حجاب دارد چقدر
يك دست به ديوار گرفتي ، باشد
يك دست چرا مدام داري به كمر
چندين ثمر از تو باغبان ديد ولي
يك شاخه چرا به پشت در داد ثمر
بازو و غلاف كي تفاهم دارند
مسمار كجا و سينة مرغ سحر
امروز بمن عيان شده قول رسول
فرمود نيازي تو نداري به سپر
با دست شكسته اشك من پاك مكن
اي گوشة چشم زخمي ات پر ز گُهر
انگار خدا قنوت يك دستي را
مقرونِ اجابت تو كرده بهتر
اين خانه كه قتلگاه كوثر شده است
بهتر كه شود خراب بر سر ، حيدر!
شاعر : محمود ژولیده
- سه شنبه
- 19
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 13:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه