یک سبد گل می دهم امشب به دستان شما
می سپارم دست هایم را به دامان شما
جاده ها ماندند در بهت غریب فاصله
چشم ها وا مانده در اندوه ایوان شما
هشتمین پرواز، امشب اتّفاقی رخ نداد
دل، پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما
هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت ست
هی غزل می سازم از زیبای چشمان شما
هشت رود از آسمان چشم ها جاری شده
تا بپیوندد به اقیانوس احسان شما
هشت آهو می کشم امشب، وَ بیدارم هنوز
غربتِ آهو، کبوتر... باز... دامان شما
شاعر : زینب مسرور
- سه شنبه
- 19
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
زینب مسرور
ارسال دیدگاه