• سه شنبه 15 آبان 03


حضرت ام البنین(س)-مصائب -( در میان کوچه های شهر نور )

3125
2

در میان کوچه های شهر نور
مادری دلخسته در حال عبور
در میان کوچه با اشکی روان
می رود سوی بقیع دامن کشان
در بساطش ناله بود و آه بود
در کنارش کودکی چون ماه بود
بی خود از خود بود بین کوچه ها
در ترنّم بود با ذکر خدا
هر کجا می رفت حال زار داشت
در مدینه روضۀ سیار داشت
مثل طوفان بود اما با وقار
تا بقیع می رفت روزی چند بار
اول باب البقیع با احترام
زیر لب می گفت یا زهرا سلام
بعد از آن در حال ذکر و زمزمه
می گرفت اذن دخول از فاطمه
تا  که در خاک بقیع می زد قدم
اشک او می ریخت آنجا را به هم
روی خاک و زیر برق آفتاب
تشنه بود اما نمی زد لب به آب
گریه ها می کرد در حال عطش
گاه بین ناله ها می کرد غش
ای مدینه قرص ماهی داشتم
بعد حیدر تکیه گاهی داشتم
ای مدینه بود فرزندی مرا
با مرام و با حیا و با وفا
حیف شد در کربلا دست ستم
دلخوشیّ و هستی ام را زد بهم
دست غم نیروی پایم را گرفت
در دم پیری عصایم را گرفت
بود فرزندم علمدار حسین
روز بی یاری مددکار حسین
یک أباالفضل و تمام دشمنان
یک سپاه و یک علمدار جوان
من همین دیشب شنیدم روضه را
از لب زینب شنیدم روضه را
مستمع من بودم و او روضه خوان
روضه طفلان و سقای جوان
گفت:ساقی رفت تا آب آورد
آب بهر طفل ارباب آورد
از غم طفلان پریشان حال او
آب می آمد به استقبال او
آب در دستش ولی آن را نخورد
آری یک قطره به آن لب ها نخورد
ماه بود و جلوه خورشید داشت
روی دوش خود هزار امید داشت
چید دشمن شاخه های یاس را
دید عالم غیرت عباس را
خویش را از بهر طفلان حفظ کرد
مشک را فوری به دندان حفظ کرد
حیف شد تیر بلا از ره رسید
رشته امید سقا را برید
ناامیدانه کشید آه از جگر
تیر، زحمتهای او داده هدر
تا که مشک افتاد در این فاصله
ناگهان دیدند تیر حرمله...
بگذرم...،نور نگاهش را گرفت
گوئیا بر قلب زینب جا گرفت
ای مدینه قدر او نشناختند
با عمود او را زمین انداختند
لب به طعنه دشمن اینگونه گشود
ای عمود خیمه ها خوردی عمود
ای مدینه شد پریشان گیسویش
فاصله افتاد بین ابرویش
حال بهر من خبر آورده اند
جای سوغاتی سپر آورده اند

 

شاعر : مجتبی شگریان همدانی

  • شنبه
  • 23
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:2
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران