• جمعه 2 آذر 03


شعر مدح و ولادت امام علی(ع) -( دوبـاره مـرغ روح من وصال یـار میخواهـد )

6223
6

دوبـاره مـرغ روح من وصال یـار میخواهـد

کـه زوار نجـف باشـم دلـم انگــار میخواهـد
غلامـت را ببین آقـا به اثبـات وفـای خـود
بـه جای حلقه ی گوشش طناب دار می خواهـد
سیاهی مشقهـای من فقط سـردرد مـی آرد
قلم می رقصد ایـن شبهـا علی این بار میخواهد
به مدح تو زبان قاصر کسی نشناخت قدرت را
که از شـاه نجف گفتن سخـن بسیار میخواهـد
نبی چشـم انتظـار تـو دلش مشتـاق دیدارت
اُحـد، خیبـر، و خندق هـا بیا سـردار میخواهد
در و دیــوار را بشکـن بفرمـا داخـل خانــه
تـو صاحبخانـه ای امـا حـرم دیـوار میخواهـد
عَلیٌ حُبُه جُنَّـة ، قَسیـمُ النّـار والجَنَــّة
وَصیُ المُصطَفی حَقاً ، اِمامُ الاِنس و الجنَة
بـزن بـر قلب دشمن هـا به نیروی یداللهی
تـو شیـر بیشـه ی حقی بلای جـان روباهـی
صـراط مستقیـم حق علـی اول الـی آخـر
تـو عیـن حقـی و جـز تو نباشد تا خدا راهی
اُحـد بـازی دهـد مـا را ولی تو مرد میدانی
تویی همـراه پیغمبـر بنـازم مـن چه همراهی
تـو کل لشکـر حقـی کـه با کفار می جنگی
به تن نـادعلی داری زره بـر تـن نمی خواهی
تو با هـر ضربه ات تنها خدا را در نظر داری
نبودی بنـده ی نفست بـه قـدر ذره ی کاهـی
تو که با گوشه ی چشمت دل کفار می لرزد
سوالی مانده در ذهنـم چـرا همصحبت چاهـی
عَلیٌ حُبُه جُنَّـة ، قَسیـمُ النّـار والجَنَــّة
وَصیُ المُصطَفی حَقاً ، اِمامُ الاِنس و الجنَة
 امیـرالمـومنیـن مــن تو بالاتر ز بالایـی
به مـن دیـدن نمی آیـد تو مافوق تماشایـی
فقط کافیست پیغمبر لبش را تر کند بینـد
سرا پا گـوش می باشی به جان دادن محیایـی
امیر بی مثـال مـن یکی یک دانـه ی دنیا
کسی هـم کفـوتان هـرگز تو صرفاً مال زهرایی
دوباره حرف زهرا شـد ، دوباره یادمان آمد
زنی در محضـر شوهر نـه حرفـی نه تقاضایـی
حدیث صبرمیگویی و من هم خوب می دانم
برایت نیست کـاری تـا گـره از دست بگشایی
برو از دردهای خود به نخلستان شکایت کن
کـه دردت را نمیفهمـد کسی آقـا تـو تنهـایی
عَلیٌ حُبُه جُنَّـة ، قَسیـمُ النّـار والجَنَــّة
وَصیُ المُصطَفی حَقاً ، اِمامُ الاِنس و الجنَة
دلـم انگار این شبهـا به یادت نغمه ها دارد
کسی دیوانه تر از من امام من کجا دارد؟
به لب ناد علی هردم ، به دل یاد علی محکم
تویی روح عبادتهـا دلـم میـل دعا دارد
بـه درگاه پـر از لطفت گدایت حاجت آورده
دلـم میـل فراوانـی بـه ایـوان طلا دارد
چه بدعادت کنـد مـارا عنایتهای پی در پی
غلامت در سرش شور و هوای کربلا دارد
تو که وقت نمازت هم نگین عرش می بخشی
یقینـاً خـوب می دانی گدا تنها تورا دارد
عَلیٌ حُبُه جُنَّـة ، قَسیـمُ النّـار والجَنَــّة
وَصیُ المُصطَفی حَقاً ، اِمامُ الاِنس و الجنَة

 

  • شنبه
  • 30
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران