• دوشنبه 3 دی 03

 یوسف رحیمی

شعر شهادت امام علی(ع) -( اشک، آب وضوي مولا بود )

2982
0

چشمهايش پر از تبسم بود
چشم نه آسمان هفتم بود
آسمان نه، شکوه اين خلقت
در طلوع نگاه او گم بود
جبرئيل نگاه او هر شب
با خداوند در تکلم بود
تا سحر گونه هاي نمناکش
روي سجاده در تيمم بود
واژه هايم حکايت مردي ست
که دلش بيقرار مردم بود
نان جو خورد و سفره‌ی دستش
وقت اطعام دشت گندم بود
پدر مهربان اين عالم
ريزه خوارش هزارها حاتم
چشمهايي پر از سحر دارد
آسمان آسمان سفر دارد
در کنار خرابه ها هر شب
مشت خاکي به زير سر دارد
نان و خرما به روي دوشش تا
باري از دوش خلق بردارد
در ديارش غريب بي معناست
او ز حال همه خبر دارد
ديده‌ی روشنش گواهي داد
که به دلخسته ها نظر دارد
نگران سعادت خلق است
که چنين چشمهاي تر دارد
از همه از تمام خسته دلان
قلبي اما شکسته تر دارد
گوشه‌ی‌ خلوت غريبستان
در نگاهش غمي اگر دارد
خاطرات قديمي شهريست
داغ هايي که بر جگر دارد
با غم و اشک و آه همراه است
آه سي سال همدمش چاه است
اشک، آب وضوي مولا بود
خون دل در سبوی مولا بود
خار در چشم هاي دلخونش
استخوان در گلوی مولا بود
لاله های کنار نخلستان
شرحی از گفتگوی مولا بود
ماجراهای چادري خاکی
رازهای مگوی مولا بود
همه‌ی صحنه های آن کوچه
روز و شب رو بروی مولا بود
خسته بود از ديار دلتنگي
پر زدن آرزوی مولا بود
يک جهان اشک و آه و شيون داشت
حضرت عشق، شوق رفتن داشت
شب آخر شب اجابت شد
شب پايان رنج و غربت شد
از غم بي کسي سي ساله
آخر از اشک و آه راحت شد
کشته‌ی کوچه هاي دلتنگي
عاقبت قسمتش شهادت شد
سجده‌ی تيغ تا دل ابرو
نکند آسمان دو قسمت شد
دل محراب غرق در خون و
روضه خوان چشمهاي حضرت شد
پرده افتاد و صحنه ها يک يک
در نگاه ترش روايت شد
پرده افتاد و در همين کوفه
ناگهان عرصه‌ی قيامت شد
تيغ فتنه دوباره غوغا کرد
کربلا کربلا مصيبت شد
بر سر نيزه ها سر ارباب
قسمت زينبش اسارت شد
پيش چشمان غيرت اللّهي
به عزيز خدا جسارت شد
از شرف هم مضايقه کردند
هر چه بود و نبود غارت شد
طمع جاه و مال و منصب بود
غربت عشق بي نهايت شد
حب دنيا چه کرد با امت
که چنين غافل از ولايت شد
روضه‌ی غفلت بشر جاري ست
ماهِمان در غروب بي ياري ست

شاعر : یوسف رحیمی

  • یکشنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران