شب جمعه دوباره در هیات
روضه حال و هوای دیگر داشت
کوچهای با زبان سینه زنی
خبری از حضور مادر داشت
روضه خوان در حوالی گریه
سخنی از وداع خواهر گفت
و گریزش به یک وصیت بود
وقتی از بوسههای آخر گفت
ناگهان مادری رسید از راه
صورتش قطره قطره در باران
چادرش هم هنوز خاکی بود
همچنان از نگاهها پنهان...
بعد تا یک غریب مادر گفت
شانهها گریه گریه لرزیدند
قلبها پر کشید و سینهزنان
کربلا را به چشم خود دیدند
این شب جمعه باز میپیچد
نالهای بین قتلگاه، آنگاه:
- یا بنی قُتلت عطشانا...
- السلام علیکِ یا اماه
شاعر : سید محمد غفاری
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید محمد غفاری
ارسال دیدگاه