وقتی تو را به معرکة غم میآوَرَد
شمشیرها مقابلِ تو کم میآوَرَد
همدردیات برای پدر اوجِ غربت است
فریادِ بغض های تو ماتم میآورد
آبی کنارِ کعبة چشمات روانه شد
غبطه برایِ کوثر و زمزم میآورد
هق هق کنان به تشنگیات چشمِ آسمان
بارانی از ترنّم شبنم میآورد
گل بوسههای تشنه تر از اشکهای تو
بر داغِ گریههایِ تو مرهم میآورد
در قحط سالِ عاطفه تیرِ سه جرعهای
از مشکِ پاره آب فراهم میآورد
بر تیرِ پر گرفته که هجمِ فضا شکافت
لبخندِ تو مصیبت اعظم می آورد
شاعر : غلامرضا رهنمایی قراملکی
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
غلامرضا رهنمایی قراملکی
ارسال دیدگاه