یله کن باز نظر را که غزالی بزند
دلی از عاشق در حال زوالی بزند
می زند تن به قفس، کفتر دل تا بپرد
دور گلدسته ی قدّت پر و بالی بزند
با نگاه تو دل سوخته، ماهی شده تا -
غوطه در صحن چنین آب زلالی بزند
چون شود روی تو بر دیده ی مخمور حرام
بی مرام ست اگر لب به حلالی بزند
دل آهوی مرا عاقبت آزاد کند
چه کند؟ خوش تر از این قصّه مثالی بزند
شاعر : علی محمد مودب
- پنج شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 13:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی محمد مودب
ارسال دیدگاه