اندوه دل نگفتیم با یار ای دریغا
آخر نشدمیسر، دیدار ای دریغا
مجنون شهرگشتیم ،دیوانه نام ما شد
صد خفته یک ندیدیم ،بیدار ای دریغا
بردوش خود کشیدیم صدکوله بار هجران
مقصد ندارد افسوس ، این بار ای دریغا
برخاک جایمان نیست،افلاک راهمان نیست
سر گشته ایم وحیران ، در کار ای دریغا
ما متهم به عشقیم هجران سزای ما شد
باید به هجر مانیم ، بی یار ای دریغا
از زهر هجر بر جان ،صد زخم مانده برجا
باید چنین بمیریم ، بیمار ای دریغا
شاعر : علیرضا برات وند
- چهارشنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 6:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا برات وند
ارسال دیدگاه