خطاب به حضرت رسول(ص) در جسارت به خانم حضرت فاطمه زهرا(س):
تا که رفتی شکست آینه ات
فتنه کردند نامسلمانها
رسم مردی عوض شد ای آقا
لاله لاله شدند قرآنها
شاخه ی یاس خانه پرپر شد
مزد آن خون دل که می خوردی
شعله هایی بروی آن در شد
گفته شد فاطمه در این خانه است
گفت با فاطمه بسوزانید
گفته شد پس گناه طفلانش
گفت گفتم همه بسوزانید
کاش ختم جسارتش این بود
بی مروّت ، ادب ، حیا که نداشت
پیش چشمان دختری مضطر
بی حیا تازیانه را برداشت
رسم مردانگی هویدا شد
حرفی از کوچه ها میان آمد
وقت رفتن رشیده ای می رفت
وقت برگشت قد کمان آمد
از اثرهای دست سنگینش
سو به چشمان دختر تو نماند
شانه غمگسار آقایی
مادرش را به درب خانه رساند
قصه آسمان به رنگ کبود
غصه ریسمان و دست پدر
غم طفلی خلاصه می شد در
گوشوار شکسته ی مادر
- یکشنبه
- 21
- اسفند
- 1390
- ساعت
- 7:43
- نوشته شده توسط
- وحید محمدی
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه