دوباره باز يه دم گرفتم
يه بيرق و علم گرفتم
واسه عزا مادر سادات
لباس حزن و غم گرفتم
تو جنت و سياه ميكوبن
حتي دل خدا گرفته
الهي دق كنم بميرم
دل امام رضا گرفته
مادر غم
بي بي سوز و اشك و مديون تواَم
جز بدي چيزي نديدي تو ازَم
ميميرم اگه ازين خونه برم
جون مني
همه كاره ي منه سينه زني
واسه ي بي كسيام هم سخني
مهربون مثل حسين و حسني
نوشتم ، تو قلبِ ، شكستم ، خدايا
سلامٌ ، علىٰ ضلعِ مكسور الزهرا ٢
تو اون روزي كه كل عالم
تو اضطرابن توي محشر
ميگن چشاتو نو ببنديد
داره مياد حضرت مادر
بي بي مياد كنارمونو
ميگه شماكه زير دِينين
خيالتون راحتِ راحت
شماها نوكر حسينين
هرشبِ سال
توي روضه ي حسينم اومدين
واسه غربت حسن سينه زدين
ميخرم اگرچه كه خوب و بدين
بي شماها
بخدا من توي جنت نميرم
گريَتون بود دواي زخمِ پرم
شما رو پيش حسينم ميبرم
با ارباب ، تو جنت ، ميشه روضه بر پا
سلامٌ ، علىٰ ضلعِ مكسور الزهرا ٢
بميرم اين روزا و شبها
كه حال زينبت خرابه
همه بياين بريم مدينه
عيادت مريض ثوابه
با چشم دل بياين ببين
يه گوشه مجتبىٰ نشسته
علي بالا سرِ يه تابوت
حسين پايينِ پا نشسته
آروم آروم
مادر و از توي خونه ميبرن
غريبونه روي شونه ميبرن
تابوت و دارن شبونه ميبرن
فضه هنوز
داره خونِ رو درو پاك ميكنه
علي زهراشو داره خاك ميكنه٢
غريبونه حيدر ميشينه رو خاكا
سلامٌ ، علىٰ ضلعِ مكسور الزهرا ٢
- چهارشنبه
- 26
- دی
- 1397
- ساعت
- 19:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه