از ما دگر حکایت بیم و خطر گذشت
چون مرغ نیم کشته که از خیر سر گذشت
آنجا که تیغ ابروی تو گردد آشکار
خوش آنکه خویش شد سپر و از سپر گذشت
هرکس که طعم ناب شراب تو را چشید
از خیر آخر عاقبت خیر و شر گذشت
تنها به شوق تو به جهان آمدم ولی
گفتند: دیر آمده ای! آن قمر گذشت...
با سنگ خود مران که به مهر تو دلخوش است
گاهی سگی سیاه اگر از این گذر گذشت
پیران روضه های تو هنگام هروله
افسوس می خورند که "از ما دگر گذشت"!
یک روز می رسد که بپیچد درون شهر:
دیوانه تو دیشب در روضه درگذشت
شاعر : پیمان طالبی
- شنبه
- 13
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
پیمان طالبی
محمدرضالطفی